شایناشاینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

شاینا شاهدونه ی زندگیمون

آخرین روزهای 21 ماهگی

شاینا جونم داری 22 ماهه میشی واااااااااااای خدای من باورم نمیشه 2 ماهه   دیگه پرنسس کوچولوی من2 سالش میشه گلم نزدیک 2 ساله اومدی تو زندگی       من و بابا امیر و با وجودت زندگیمون رو زیباتر کردی عسلم هر ماه بزرگتر و دلنشین   تر از ماههای قبل میشی   کم کم حرف زدنت هم داره بهتر میشه با هر یک   کلمه گفتنت کلی ذوق میکنم جدیدن هم خیلی به من و بابایی وابسته شدی   دوست داری همیشه پیشت باشیم وابستگی ما هم بهت بیشتر شده تا حدی       که وقتی میخوابی من که خیلی دلم برات تنگ میشه میام کنار تختت میشینم   اینقدر نوازشت میکنم و میبوسمت تا ب...
5 بهمن 1392

21 ماهه شدی عزیزم

دخترم چشمت شب شعر من است   خانه ای از برق نگاهت روشن است   دخترم وقتی که همراه منی     باغ گل ,دشت شقایق با من است   مهر در شط نگاهت موج موج   یاس در باغ تو دامن دامن است   بی حضورت خانه ام هرگز مباد   زندگی بی خنده ات جان کندن است   ناز کن نازت رو من می خرم     اینم هدیه ایست از طرف مامان مریم و بابا امیر     عزیزم 21 ماهگیت مبارک             ...
7 دی 1392

اولین گردش زمستونی

شاهدونه ام دیروز به مناسبت ماهگردت من و بابایی شما رو بردیم تله کابین نمک   آبرودومن برای اولین  بار اجازه دادم که خودت راه بری گفتم دیگه خانومی شدی       برای خودت کالسکه ب ا خودمون نبریم هر چند که بابایی گفت اگه خودش راه بره اذیتمون میکنه ولی من قبول نکردم .بالاخره رفتیم و ما هم دستت رو نگرفتیم   تا خودت بری  تو هم که ذوق راه رفتن داری نمیتونستیم بگیریمت چند بار هم     افتادی حتی حاضر نبودی با ما چند تا عکس بگیری منم کوتاه نیومدم در حین   راه رفتنت چند تا عکس ازت گرفتم.چون هوا سرد بود زود برگشتیم خونه شما   هم کمی لالا کردی بعد ...
7 دی 1392

مهمانی کریسمسی

سلام شاهدونه ی من نازگلم امشب به یه مهمانی دعوت شده بودیم شهلا جون     مثل سالهای قبل تولد حضرت مسیح رو جشن گرفت ما و آقا جون و عزیز رو هم     دعوت کرده بودشاینا جون پارسال که به این مهمانی رفته بودیم خیلی کوچولو     بودی از اول تا آخر مهمانی تو کریرت لالا کرده بودی وبه من هم خیلی خوش     گذشت ولی امسال عسل مامان جبران پارسال رو هم کردی ومن هم خیلی     کشیدم کاری کردی که شهلا جون فردا باید یه جا به جایی کامل بکنه اگر     همین طور پیش بری دیگه از مهمانی خبری نیست مجبوریم بدون شما بریم     این هم از مهمانی امشبم...
5 دی 1392

یلدای 92

چه سخاوتمند است پاییز که شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولد     زمستان میکند شاینا جونم دومین یلدایت مبارک.   اینم عکسهای شب یلدای شاینا جونم خونه ی مامانیش امسال جای باباجی   واقعا خالی بود . روحش شاد .   شاینا - نورا و مهتا قبل از چیدن سفره     شاینا و دایی جوناش   ...
3 دی 1392

آتلیه مامان

مامانی این عکسات رو جمعه گذشته یعنی 22 آذر ازت گرفتم چون هوا خیلی     سردبود بیرون نرفتیم منم حوصله ام سر رفته بود تصمیم گرفتم خودم رو با شما     سرگرم کنم و یه کم از خودم هنر نمایی کردم هر چند که خیلی اذیتم کردی و   به حرفم گوش نمیدادی منم کوتاه نیومدم صبر کردم تا لالا کنی بعدمشغول به   کار شدم بمیرم برات که تو خواب ناز بودی منم مزاحمت شدم چه کنم دیگه   چاره ای جز این نبود.         اینم آتلیه مامان مریم   ...
28 آذر 1392