شایناشاینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

شاینا شاهدونه ی زندگیمون

آخرین روزهای سال 92

شاینای مامان تو این روزهای آخر سال روز به روز شیرین تر و جذاب تر میشی  هفته بعد هم که دومین سال شکفتنته چون امسال بابا جونم دیگه کنارمون   نیست برات جشن نمیگیریم فقط یه تولد خیلی ساده و خودمونی برات در نظر   گرفتیم با یه تم خیلی ساده .میخوام تولدت رو با تم زنبور بگیرم لباست رو   سفارش دادم هفته بعد آماده میشه.دو روز قبل هم به مهمانی رفته بودیم که   که دوستات هم بودن خیلی بهت خوش گذشت     بعد از مهمانی هم مهتا جون اومد خونه مون فرداش هم کلی با هم بازی کردین   و بهتون خوش گذشت مهتا جون تا جمعه غروب پیشمون موند بعد آماده شدین   که بریم...
24 اسفند 1392

تبریک های جا مانده و خونه تکونی شاینا

سلام عزیز دلم قربون دختر خوشگلم برم من که بزرگ و خانوم شدی برای خودت   شاینا جون مامان رو ببخش که این ماه اصلا نتونستم بیام وبت رو آپ کنم یه وقت   نگی مامانم تنبل شده نازگلم کارهای خونه تکونی  بعدشم رفتیم تهران پیش خاله جون  .دیگه همینطور سرگر م بودیم به هر حال ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست با تاخیر خیلیییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییییی فراوان ولنتاینت مبارک عشقم امسال دومین ولنتاینیه که عشق من و بابا امیر پیشمونه بابایی هم برات یه خرس موزیکال خرید وقتی دیدیش خیلی ذوق     کردی فدای ذوق کردنت بشم من .   اینم عسلم با هد...
17 اسفند 1392

شاینا و عروس خانوم

عسلم دیروز همچنان برف ادامه داشت من و بابایی رفتیم تو حیاط تا آدم برفی   درست کنیم تصمیم گرفتیم که چیزی درست کنیم که با بقیه آدم برفی ها فرق   داشته باشه چون همه جا سفید و قشنگ شده بود به این نتیجه رسیدیم که   عروس درست کنیم منم یه سری وسیله آوردم تا تا آدم برفیمون بیشتر شکل   عروس بشه .خیلی جالب شده بود.داماد هم روز قبلش تو حیاط آقا جون بود.   اینم عروس خوشگلمون وآقا داماد       عکسهای عسلم با عروس خانوم           عسلم امیدوارم روزهای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه    ...
15 بهمن 1392

دومین روز برفی...

گل خوشگلم یکشنبه دومین روزی بود که برف همه جا رو سفید کرده بود ازشب   قبلش هوا سردتر شده بود تا جایی که آب و برق همه جا قطع شده بود شوفاژمون   هم خاموش شده بود شومینه هم جوابگو این سرما نبود صبح که بیدار شدیم   رفتیم خونه آقاجون تا شب اونجا بودیم . عکسهایی که امروز گرفتیم اینقدرکه سرد بود زیاد برف بازی نکردیم .     اینم دوتا گنجشک خوشگل که رو درخت سیب نشسته بودن   ...
14 بهمن 1392

اولین روز برفی شاینا...

شاینا جون شنبه صبح که بیدار شدم دیدم همه جا سفید شده باورم نمیشد که   شمال برف بیاد همیشه به بابایی میگفتم ما رو ببر جایی که برف باشه تا یه   عکس زمستونی از شاینا بگیرم قسمت نشد بریم تا اینکه برف خودش اومد   پیشمون خیلی خوشحال شدم لحظه شماری میکردم تا از خواب ناز بلند شی تا   ببرمت برف بازی وقتی بردمت تو حیاط همه جا رو با تعجب نگاه میکردی از جات   تکون نمیخوردی و منم تونستم کلی ازت عکس بگیرم     قربون برف بازیت بشم ناز گلم     ...
14 بهمن 1392

آخ جووووووووون بررررررررررررررررررررررررررررررف

شاینا جون برف اومده مامانی وااااااای خدای من ممنون  . مامانی سه روزه که هوا بیش از حد سرد شده تا حدی که اصلا نمییشه بیرون رفت دیروز یه کم برف اومد ولی نموند هر لحظه میرفتم کنار پنجره به این امید که همه جا سفید باشه ولی     هیچ خبری نبودتا اینکه امروز صبح بابایی بیدار شد که بره سر کار دید همه جا     سفید شده من رو هم بیدار کرد که بر ف ببینم اینقدر خوشحال شدم که از   کنارپنجره تکون نخوردم اینجا آخرین باری که برف اومد 6 سال پیش بود فکرش رو     هم نمیکردم دوباره برف بیاد اینم چند تا عکس از حیاطمون که سفید پوش شده     جای پای...
12 بهمن 1392

22 ماهگی پرنسسم

نگاهت را قاب میگیرم, در پس آن لبخند,که به من, شور و نشاط   زندگی میبخشدامروز روز توست .   پرنسس کوچولوی من 22 ماهگیت مبارک   اینم عکسهایی که امروز از پرنسسم گرفتم   ...
6 بهمن 1392