این روزهای شاینا
عسل مامان سلام ببخش که وبت رو دیر آپ میکنم الان هم که روز کوتاهه
تا به کارهای خونه وکارهای خودت برسم دیگه شب میشه تو هم که
اینقدرشیطونشدی یک لحظه نمیشه ازت غافل شدتو این پست میخوام از
کارهایی که انجام میدی بگم عسلی دیگه خانومی شدی برای خودت هر کارو
هر چیزی ببینی سریع تو ذهنت ضبط میکنی و زود انجام میدی این روزها هم
دوست داری برات آهنگ بذارم و نای نای کنی فدای رقصیدنت شکمت رو میدی
جلو دستات هم باز میکنی و میرقصی تو یه پستت حتما عکسی از نای نایت
میذارم گلم تا غافل میشم ازت تمام اتاقت رو به هم میریزی چند روز پیش
دیدم سرو صدات نمیاد اومدم پیشت داشتی با نی نی هات بازی میکردی
لالایش میدادی پمپرزش میکردی خودت هم نی نی شده بودی
عسلم به تنهایی میتونه حلقه ی هوشش رو بچینه
اینجا هم کمی دیرتر می رسیدم یه خرابکاری دیگه میکردی
عسلی آماده شده که بره خونه دایی پیش نوراجون
با مهتا جون مشغول کالسکه سواری
اینم عسل عمه