رامسر_فروردین93
امروز آخرین جمعه فروردین ماه شاینا جون با مامانی و بابایی و دایی وخاله یه
روز
خیلی خوبی رو سپری کرد صبح ساعت 8 از خواب ناز بیدارت کردم صبحانه ات
رو
خوردی الهی من قربونت بشم که چشمات هنوز خواب داشتن وقتی بهت گفتم
الان مهتا جونم میاد که با هم بریم تفریح خیلی ذوق کردی و خواب از چشمات
پرید
سریع رفتی تو کمدت لباسهات رو آوردی که بپوشم تنت ساعت 10 همه اومدن
خونه ی ما تا از اینجا حرکت کنیم به سمت یکی از روستاهای رامسر که
اسمش
سرولات بود.مهتا جون هم تو ماشین ما بود کلی باهم بازی و نای نای کردید
وبعد
یه جایی ایستادیم تا صبحانه بخوریم
بعد از صبحانه تغییر جا دادیم خانوما تو یه ماشین آقایون هم تو ماشین دیگه
ساعت 2 رسیدیم سرولات چون صبحانه دیر خوردیم برای ناهار گرسنه مون نبود
سرولات منظره خیلی قشنگی داره ماهم از فرصت استفاده کردیم خوش
گذروندیم و عکس گرفتیم
تله کابین رامسر هم رفتیم تا شما هم داخل پارکش بازی کنید البته وسیله
هاش مناسب سنت نبود عزیزم
و بالاخره ساعت 4 رفتیم تا ناهار بخوریم رستوران خاور خانوم که غذاش خیلی
خوشمزه بود رستورانش سبک سنتی داشت جالب بود.
شاینای خوشگلم خیلی خوشحالم که اینقدر برای خودت بزرگ و خانومی شدی
که میفهمی که گردش و تفریحی یعنی چی و با ذوق کردنت سر شار ازانرژی
میشم