شایناشاینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

شاینا شاهدونه ی زندگیمون

خاطرات بدو تولد

1392/7/11 16:27
نویسنده : مامان مریم
304 بازدید
اشتراک گذاری


سلام شاهدونه ی منمژهعزیز دلم منو بابا امیر تصمیم گرفتیم حالا که بزرگ شدی برایت وبلاگ بسازیم . عزیزم شما الن یک سال و شش ماه و پنج روزت است .قلبگلم شما وقتی به دنیا اومدی خیلی کوچولو بودی چو ن هفت ماهه به دنیا اومدی با وزن خیلی کم البته شما سه قلو بودین دو تا داداشی هم داشتی ولی متاسفانه او ن دوتا بی معرفت بودن و تنهات گذاشتن و شما همدم ما شدی  من تمام حواسم به شما بود  و نمی تونستم برای وبلاگت وقت بگذارم ولی الان برای خودت خانومی شدی و کنارم مینشینی و خاطراتت را مینویسم البته عزیزم خاطرات بدو تولدتا الانت را تا حدودی در دفتر خاطراتت نوشتم الن هم خلاصه ای از خاطراتت را برایت مینویسم , دخترم شما در شما صبح روز یکشنبه شش فروردین سال هزارو سیصدو نود و یک ساعت ده و چهل دقیقه صبح در بیمارستان طالقانی به دنیا اومدی چون خیلی کوچولو  بودی به مدت شانزده روز شما را در دستگاه نگه داشتن بعد از شانزده روز بردیمت بیمارستان بوعلی سینا ساری  و چهل روز هم ساری بودی  البته هیچ مشکلی نداشتی علت نگه داشتن در دستگاه فقط کمبود وزن بود تا به به وزن مطلوبی برسی شرایط و سختی هایی که من در ساری داشتم بماندناراحتگلم نمیخوام سختی های اون روزها را برایت بازگو کنم  دوست دارم لحظات شیرین زندگیت را برایت بازگو کنم .

خلاصه شما روزی 10 گرم گاهی روزها 20 گرم و 50 گرم وزن اضافه میکردی و هر روز صبح که بیدار میشدم اول می اومدم کنار تختت پرونده ات را نگاه میکردم  سراغ وزنت میرفتم وقتی میدیدم وزن اضافه کردی خیلی خوشحال می شدم  تا اینکه 26 اردیبهشت وزنت به یک کیلو و پانصدو سی گرم رسید و مرخصت کردن ماچ خیلی خوشحال شدم که بعد از مدتی به خونه و با دست پر بر میگردم و دخترم در آغوش پدر و مادرش بزرگ می شود البته تو این مدت مادر عزیزم هم کنارم بود و من و تو شهر غریب تنها نذاشت و بابا امیر هم هر روز می اومد بهمون سر میزد  بعد از مرخص شدنت یک هفته هی خونه ی مامانی موندیم تا یه کم رو به راه بشی  و در 5 خرداد که روز تولد بابا امیر هم بود رفتیم خونه ی خودمون اون روز شما بهترین هدیه تولد برای بابا امیر بودی بغل

 

 

 

 


پسندها (1)

نظرات (3)

سارا
25 مهر 92 18:42
ممنون عزیزم

اسرا
13 بهمن 92 10:40
slm khoda hefzesh kone man link kardam shoma ham link konid http://asranazim.niniweblog.com
مامان مریم
پاسخ
چشششم
محمدحيدرپور-عصمت اكبري
15 تیر 93 8:36
سلام خواهرگلم. خداشايناجون راحفظش كنه بچه ي ماهم 8ماهه بدنيااومد.ماهم اولش خيلي ترسيديم.ولي خداراشكربه دستگاه نيازي نبود.تاالان كه ساراخانم 46روزه شه. وقتي اين مطلب شماراخوندم حالا ميفهمم كه شماچي كشيدين. خداانشالله شايناجون رابراتون حفظ كنه .ميدونم كه خيلي سختي كشيدين ودوست ندارين خاطرات اون روزا تداعي بشه. واقعاً به شما خواهرگلم احسنت ميگم كه اين قدرصبوربودين. خداراشكرالان شايناجون بزرذگ شده وهمه ي اون سختيهاي پدرومادرش فراموش شدن. خانم منم دوتاسقط داشت وقتي پيش دكتررفتيم(هفته 34)ودكترگفت كه فردابايدسزارين كني خانمم كلاًبهم ريخت .ترسيديم گفتيم نكنه خطرناك باشه.ولي وقتي خداخودش بخواد همه چي درست ميشه بازم به شما خواهرگلم آفرين ودست مريزاد ميگم انشالله شايناجون درپناه خداوند وزيرسايه پدرومادرش بزرگ بشه اگه دوست داشتي به وبلاگ دخمل منم سربزن. لينكتون ميكنم هرجاهستين موفق ومويدباشين.
مامان مریم
پاسخ
ممنون از لطفتون. خدا دختر گلتون رو براتون حفظ کنه